زندگینامه دکتر شمس شریعت تربقان
دکتر شمس شریعت تربقان از سال 82 رئیس موزه ملی تاریخ پزشکی بودند. او 59 سال به جامعه پزشکی کشور خدمت کرده و در نهایت در تاریخ 6 خرداد 1393 جان به جان تسلیم کرد.
ایشان یک روحانیزاده بودند. آن زمان امکانات زندگی برای خانوادهاش از هر جهت فراهم بود. به طوری که خانهای داشتند بسیار بزرگ، با یک باغ چند هکتاری به علاوه املاکی در ده تربقان. با این حال و در این شرایط متوسط رو به بالا، هیچ وقت پدر بچههایش را بیکار نمیگذاشت. ایشان نیز مانند کودکان دیگر در ده کار میکردند و آقازاده نبودند. ایشان بعد از مکتب خانه، علاوه بر باغ خانه، به باغ دیگری در شرق ده میرفتند. مرحوم پدر ایشان، با وجود لباس روحانیت در کنار فرزندان به کار کشاورزی میپرداختند. پس از آن دوره، ایشان به مکتب فردی به نام میرزا مهدی در ده دیگری رفتند. از میرزا سرمشق میگرفتند و خواندن و نوشتن آموختند. پس از آن برای ادامه تحصیل به شهر تربقان آمدند. فاصله تربقان تا مدرسه حدود 6 کیلومتر راه بود. برای ثبت نام به مدرسهای در کاشمر رفتند تا مشخص شود که وارد چه کلاسی شوند. پس از امتحان ورودی در مدرسه کاشمر، وارد کلاس سوم دبستان شدند.
در سال 1320 مدرک شش ابتدایی را گرفتند. تا سال 1320 فقط یک مدرسه دولتی در کاشمر بود که بعد از طی دوران دبستان دیگر نمیشد در آن ادامه تحصیل بدهند. ولی خوشبختانه در همان سال دولت اقدام کرد و مقدمات ادامه تحصیل در مقطع اول و دوم دبیرستان را در همان دبستان کاشمر که اسمش مدرسه دولتی رفعت بود ایجاد کرد. در آن زمان ضمناً معلمانی که فارغ التحصیل دانش سرای مقدماتی بودند، دبیرستان را اداره میکردند. البته خیلی زود دبیرستان مستقلی در شهر کاشمر و در خیابان فیض آباد آن زمان تاسیس شد به نام «دبیرستان کندری».
یکی از بحثهایی که جای مطرح کردن آن و حتی تحقیق درباره آن در کشور ما وجود دارد، آموزش در ایران است که بخصوص در آن زمان اهمیت زیادی داشته است.
در حالی که تا قبل از مشروطه و حتی قبل از ایجاد وزارتخانهها که همه امور کشور دست پادشاه میچرخیده، ما در حقیقت وزارت معارف و فرهنگ و بهداشت نداشتیم. این یعنی به هیچ وجه دولت مسئول آموزش نبود. در حالی که در آن زمان وزارت جنگ و دارایی داشتیم. با این اوصاف در آن زمان در هر روستایی یک مدرسه وجود داشت. در شهر هم در بهترین منطقه، بهترین زمین را به ایجاد یک مدرسه اختصاص میدادند و زیباترین ساختمان را هم معمولاً به صورت دو طبقه میساختند. به طوری که الان هم اگر نگاهی به مدارس قدیمی بیندازیم، کاملاً متوجه این قضیه میشویم.
دبیرستان را در کاشمر با گرفتن سیکل اول تمام کردند و برای گرفتن سیکل دوم به مشهد رفتند. در آن زمان در مشهد فقط دو دبیرستان وجود داشت. با پشت سر گذاشتن مراحل زیاد ایشان بالاخره در دبیرستان رضا شاه مشهد ثبت نام کردند. برای اسکان در یکی از مالالتجارههای شهر اتاقی اجاره کردند و ماندگار شدند. و اما داستان ورود ایشان به دانشگاه پزشکی از زبان خود ایشان:
و اما علت علاقه ایشان به رشته پزشکی از زبان خودشان:
من در تمام طول دوره تحصیلم ریاضیات، فیزیک و شیمی را در درجه اول قرار میدادم و همیشه هم تصورم این بود که مهندس خواهم شد. ولی واقعهای در سال سوم دبیرستان و در کاشمر من را از مهندس شدن منصرف کرد. سال 1323 دوران جنگ جهانی اول بود و در همه ایران بیماریهای حصبه و تیفوس اپیدمی شده و بیداد میکرد. بخصوص در کاشمر حصبه اپیدمی شده بود. دارویی هم در کار نبود یا اگر بود، دهقان پولی نداشت که آن را تهیه کند. از آن مهمتر مردم رعایت بهداشت نمیکردند. به طوری که گودال آبی در خانه داشتند و ظروف را در آن میشستند و در همان ظرف به بچه ها غذا می دادند. همینطور بود که در یک خانواده همه حصبه می گرفتند. بیمارستان شهر هم دو پزشک بیشتر نداشت. تا این که کار به اینجا رسید که پدر من به یکی از پزشکان نامهای نوشت. این پزشک، دکتر جمال الدین مستقیمی بودند که تازه به کاشمر آمده بودند. پدر من شرحی برای ایشان نوشت که چکار برای این مردم میتوان کرد. آن پزشک هم درخواست امکانات کردند تا به امور مردم رسیدگی کنند. در آن زمان در کاشمر مطلقاً اتوبوس سواری وجود نداشت. فقط یکی از افراد تحصیل کرده که مقطع دبیرستان را به اتمام رسانده بود، یک موتور سیکلت آلمانی داشت. این فرد با بردار من آشنا بود. او دکتر مستقیمی را با همان موتور به دههای مختلف میبرد. دکتر نیز به هر دهی میرسید، اولین دستوری که میداد رعایت نکات بهداشتی بخصوص بهداشت آب به مردم بود. با این اقدام، خیلی زود این بیماری در کاشمر فروکش کرد. یکی از دلایل فروکش کردن این بیماری در بین مردم آن زمان این بود که مردم مثل حالا نبودند. آنها هیچ خبری از مدرنیته نداشتند و بسیار ساده زندگی میکردند به طوری که هر دستور پزشک را وحی منزل میدانستند و در آن دخالت نمیکردند. یا از این پزشک به آن پزشک مراجعه نمیکردند. آنجا بود که من فهمیدم مقام پزشکی از مهندسی بسیار بالاتر است. به این ترتیب بود که من تا 5 دبیرستان را در مشهد خواندم و برای ادامه سال ششم در سال 26 به تهران آمده و در دبیرستان ایرانشهر که بعدها به دبیرستان قریب نامگذاری شد، شروع به تحصیل کردم. در سال 26 از این دبیرستان فارغالتحصیل شده و طب را در دانشگاه تهران ادامه دادم.
اما در مورد این که چرا رشته پاتولوژی را انتخاب کردم، باید بگویم من وقتی در سال 33 فارغالتحصیل و پزشک شدم برای مدت کوتاهی به اراک رفتم و در پزشکی قانونی مشغول کار شدم. خیلی زود تصمیم گرفتم به شهر شیروان بروم. در آن شهر هم به طبابت پرداختم. در عین حال که رییس بهداری و بیمارستان شیروان بودم. با آنکه شهر شیروان دارای سه داروخانه بود که مبین توانایی مطبداری دو یا سه طبیب است و با آنکه در آن زمان طبیب منحصر به فرد شیروان بودم اما از آنجا که اکثر مردم شیروان در آن زمان در فقر و تنگدستی میگذراندند، ترجیح دادم مطبی باز نکنم و به طور تمام وقت و بدون پولی اضافه بر حقوق معمول زمان به خدمت مردم درآیم و از این کار چه لذتها بردم و چه قدردانیها از مردم ساده و بی ریا اما مستضعف شیروان دیدم. علاوه بر این پدر من معتقد بود اگر پولی از بیمار بگیرم، این کار ظلم است؛ نه مثل الان که پزشکان اول پول میگیرند بعد اقدام به معاینه بیمار میکنند. در همان زمان متوجه شدم اوج و فلسفه طب در رشته پاتولوژی است. ضمن این که از پول درآوردن از طبابت حس خوبی نداشتم. آن زمان پزشک حرمت داشت و مردم هر چقدر که میتوانستند بابت طبابت او پول میدادند. با این حال شاید به این دلیل رشته پاتولوژی را انتخاب کردم که دیگر سر و کار مستقیم با بیمار نداشته باشم و فقط بیشتر وقتم با علل و عوامل بیماری باشد. این را هم بگویم که من بعد از فارغالتحصیلی از دولت فرانسه بورس دریافت کردم و در مرکز سرطانشناسی «لئون برار» شهر لیون تحصیل کردم و در سال 1961 از دانشکده پزشکی لیون فرانسه مدرک خود را اخذ نمودم. در میان پزشکان نامداری که در دوره من بودند، میتوانم به پروفسور عدل اشاره کنم که وی استاد من بود.»
مشاغل و سمتهای مورد تصدی ایشان به این قرار بود:
فارغالتحصیل در رشته پزشکی در سال 1332 (1953 میلادی)
استخدام در سمت پزشک بهداری شهرستان اراک در سال (خردادماه) 1333 (آوریل 1954)
سمت رئیس بهداری و بیمارستان شیروان (خراسان) در سال (تیرماه) 1334 (مه 1955)
ابلاغ قدردانی رئیس بهداری خراسان در دوره کاری در شیروان
شرکت در مسابقه دستیاری (رزیدنتی) و قبولی در دستیاری پاتولوژی کرسی سرطان در سال 1335 (1956)
انتقال به دانشگاه تهران- کرسی سرطان در انستیتو کانسر تهران بهمن 1335 (دسامبر 1956)
شرکت در مسابقه ریاست درمانگاهی (استادیاری) و قبولی در مسابقه در سال 1339 (1960 میلادی)
آغاز به کار با سمت رئیس درمانگاهی (استادیاری) از اردیبهشت 1339 (آوریل 1960)
بورسیه دولت فرانسه و آموزش و تحقیق در انستیتو کانسر (Leon Berard) شهر لیون و اخذ دیپلم آسیستانی در سال 61-1960
تائید صلاحیت دانشیاری در جلسه 14/2/43 هیئت ممیزه (آوریل 1964)
دانشیار تمام وقت گروه آسیبشناسی در بخش پاتولوژی انستیتو کانسر از سال 1343 (1964) در اسفند 1343 علاوه بر سمت آموزشی و بیمارستانی مسئول ایجاد موزه پاتولوژی در انستیتو کانسر شدند
عضویت در کمیته بیمارستان پهلوی (بیمارستان امام خمینی) در سال 1347 (1968)
نماینده دانشیاران در شورای آموزشی گروه در سال 1348 (1969)
رئیس قسمت هیستوپاتولوژی انستیتو سرطان از سال 1349 (22/7/49) معادل سپتامبر 1970 تصویب صلاحیت استادی در هیئت ممیزه دانشگاه تهران در اسفند 1349 (فوریه 1970)
قدردانی رئیس دانشکده پزشکی (آقای دکتر مژدهی) از کارهای ایشان در سال 28/2/50 (1971)
حکم ریاست دانشکده پزشکی (شادروان دکتر آرمین) مبنی بر سرپرستی آزمایشگاه مرکز پزشکی پهلوی (مرکز بیمارستانی امام خمینی) در 23/10/50
انتصاب به عضویت کمیته کارشناسی لوازم آزمایشگاهی دانشکده پزشکی در 31/2/51
برای مدت 2 سال مدیریت گروه آسیبشناسی از 15/6/1352 (اوت 1973)
به مدت دو سال عضو هیئت ممیزه از 16/10/1352 (دسامبر 1973) دانشگاه. (لازم به ذکر است که طی سالهای بعد و تا سال 1357 این عضویت ادامه داشت.)
توضیح: هیئت ممیزه دانشگاه که از نمایندگان دانشکدههای مختلف دانشگاه تشکیل میشود وظیفهاش رسیدگی به مسئله ارتقاء مقام هیئت علمی دانشگاه میباشد.
برطبق حکم وزیر علوم و آموزش عالی (شادروان دکتر عبدالحسین سمیعی) عضو کمیته پیراپزشکی از تاریخ 8/7/53 (سپتامبر 1974)
یک سال به عنوان مشاور جمعیت ملی مبارزه با سرطان از 17/3/54 (1975)
مدیر گروه دانشکده پزشکی پهلوی در سال 1354 (15/6/54) معادل اوت 1975
توضیح: از اوایل دهه پنجاه دانشکده پزشکی تهران تقسیم به چهار دانشکده شد که شامل دانشکده پزشکی علوم پایه، دانشکده پزشکی بالینی پهلوی، دانشکده پزشکی داریوش کبیر (بیمارستان شریعتی کنونی) و بالاخره دانشکده پزشکی رازی بود.
معاون آموزشی و پژوهشی دانشکده پزشکی در سال 1355 (1976).
عضویت به نمایندگی دانشکده پزشکی پهلوی در شورای آموزشی و تخصصی پزشکی
عضویت در کمیته انتصاب و ترفیعات دانشکده پزشکی امام خمینی از 12/2/1358 (آوریل 1979)
به موجب حکم معاونت امور درمان وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی به عضویت کمیته علمی و اجرائی آسیبشناسی تشریحی دفتر آزمایشگاههای تشخیص طبی
براساس مصوبات اولین جلسات هیئت ممیزه مورخ 9/2/1365 (آوریل 1986) عضو کمیته تخصصی گروه پزشکی.
برای مدت دو سال به سمت عضو هیئت ممیزه دانشگاه علوم پزشکی از 3/6/66 (اوت 1987)
توضیح: این سمت را تا بهمن ماه 1386 (2007) عهدهدار بودم.
سرپرستی بخش آسیبشناسی و واحد میکروسکوپ الکترونی انستیتو پاستور در سال 1371 (1992)
توضیح: در سال 1371 که این مسئولیت به ایشان واگذار شد، انستیتو پاستور فاقد میکروسکوپ الکترونیک بود. این واحد به وسیله ایشان راهاندازی شد.
سرپرست کمیته پیراپزشکی و عضو گروه پزشکی شورای عالی برنامهریزی در سال 1371 (1992)
عضویت در کمیته اخلاق پزشکی در امر پژوهش در سال 1372 (1993)
عضو وابسته فرهنگستان علوم پزشکی از سال 1373 (1994)
بازنشستگی در سال در سال 1375 (1996)
پس از بازنشستگی دعوت به کار شدند:
کسب عنوان استادی ممتاز در زمان ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی
عضویت کمیته کشوری سرطان از 4/4/1376 (ژوئن 1997)
برطبق حکم وزیر بهداشت و درمان و آموزش پزشکی عضو هیئت ممتحنه رشته تخصصی در سال 1377 (1998)
عضویت در هیئت عالی انتظامی سازمان نظام پزشکی از سال 1375 (1996).
عضویت در گروه مشترک واژه گزینی پزشکی فرهنگستان علوم پزشکی از سال 1379 (2000 میلادی)
عضو هیئت تحریریه مجله دانشکده پزشکی در سال 1381 (2002 میلادی)
کارشناس سازمان پزشکی قانونی سال 1381 (2002 میلادی)
رئیس موزه ملی تاریخ علوم پزشکی جمهوری اسلامی ایران از سال 1381 (2002 میلادی)
عضو کمیسیون تخصصی پاتولوژی ستاد مرکزی سازمان پزشکی قانونی در تهران از سال 1383 (2004 میلادی)
مقالات
در طی دوره کاری ایشان، به عنوان عضو هیئت علمی دانشکده پزشکی بیش از هشتاد (80) مقاله پزشکی که بعضی از آنها حاصل پژوهش در موضوع خاصی بوده است (همچون مقاله سیروز یا مقاله بررسی کبد خاک خورها و....) نگاشتند.
(مجله Cancer یا Amer.J. Roentg. Rad. Therapy and Nuc. Med یا Pathology oncology research یا Environmental child helth که در این مجله 1326 مورد سیروز معرفی گردید یا Arch. Anat. Cytol. Path و بالاخره مجله Bull. Cancer. )
کتاب
اول: همکاری با مجموعهای از مولفان:
1. مبحث تومورها در کتاب دو جلدی آسیبشناسی تالیف مرحوم دکتر آرمین
2. مبحث ضایعات مفاصل در کتاب آسیب شناسی تالیف دکتر رضا سلطانی نسب
3. مبحث جنین شناسی و بافت شناسی پستان در کتاب سرطانهای پستان تالیف دکتر خطیر
دوم: کتب و جزوات چاپی پزشکی که به تنهایی یا با همکاری سایر همکاران نوشتهاند:
1. هیستوپاتولوژی تومورهای استخوانی با همکاری دکتر حسین رحمتیان اسفند 1347
2. جزوه چاپی تومورهای غدد بزاقی با همکاری شادروان استاد دکتر شمسا و دکتر سرکیس سرکیسیان
3. پاتولوژی تومورهای استخوان تالیف استاد دکتر دبیری
سوم: کتب تاریخ پزشکی (انتشارات موزه ملی تاریخ پزشکی)
1. تاریخچه آسیبشناسی و زندگینامه پایهگذار آن دکتر مصطفی حبیبی
2. پروفسور ابرلن و نقش او در آموزش نوین پزشکی
3. زندگینامه دکتر امیراعلم
4. آموزش پزشکی در ایران
5. تاثیر پزشکی ایران بر پزشکی غرب
6. نخستینها (این کتاب شرح حال کلیه معلمان و استادانی است رشته طب در دارالفنون است.
7. آخرین کتابی که ایشان «تومورهای استخوان»