16 بهمن سالروز درگذشت دکتر حسن فرسام رئیس سابق موزه ملی تاریخ علوم پزشکی
چهارمین سالگرد درگذشت چهره علمی ایران دکتر حسن فرسام رئیس سابق موزه و استاد گروه شيمي دارويي دانشكده داروسازي همچنین الگوی اخلاق مداری گرامی باد.
به گزارش روابط عمومی موزه ملی تاریخ علوم پزشکی، دکتر حسن فرسام 5 مهر 1311 در تهران به دنیا آمد دوره دبستان و دبيرستان را در اين شهر گذراند پس از گرفتن ديپلم رياضي، تصميم گرفت در آزمون دانشگاه شركت كند. مدتي هم كاركرد تا مقداري اندوخته مالي داشته باشد. يك سال بعد در دانشكده فني امتحان داد اما سرانجام تصمیم گرفت در رشته داروسازی ادامه تحصیل دهد. و با استعداد و پشتکار بینظیری که در رشته داروسازی از خود نشان داد از چهرههای درخشان این عرصه شد.
دکتر فرسام علاوه بر اخذ عالیترین مدارک درزمینهی شیمی دارویی، در رشتههای انگلشناسی، مالاریاشناسی و علوم آزمایشگاهی نیز تحصیل کرد. نیمقرن حضور ارزشمند این استاد گرانقدر در دانشگاه علوم پزشکی تهران، برکات زیادی برای دانشگاه و کشور به ارمغان آورد.
ایشان علاوه بر انجام تحقیقات بسیار و کسب عناوین مختلف همچون استاد نمونه کشوری و پژوهشگر برتر، در پرورش چند نسل از تاثیرگذارترین افراد حوزه دارویی کشور نقش اساسی ایفا کرد. همچنین بهعنوان مشاور ادواری سازمان جهانی بهداشت در طب سنتی و گیاهان داروئی، عضو پیوسته فرهنگستان علوم پزشکی ایران، عضو گروه واژهگزینی پزشکی فرهنگستان زبان و ادب فارسی، عضو انجمن دانشمندان علوم داروئی آمریکا، عضو جامعه پژوهشگران گیاهان دارویی آلمان و چندین انجمن داخل کشور خدمات بینظیری را به ایران و دیگر کشورهای جهان ارائه کرد و ریاست موزه تاریخ علوم پزشکی ایران را هم به عهده داشت.
بخشی از آخرین مصاحبه دکتر فرسام در رابطه با سی سال ریاست دانشکده داروسازی
در آن موقع امكان نداشت انسان فعالیت اجتماعی نكند. شما به خاطرتان نمی آید، شاید در حدود چهل تا شصت گروه متعدد با نامهای مختلف بودند كه هر كدام یك روزنامه و یك حرف داشتند و حتی در دانشگاه یك جایی می خواستند و مسالمت آمیز با هم زندگی می كردند. پس یك مقداری از وقت انسان صرف این می شد كه دانشگاه را نگه دارد و دانشگاه در مسیر خود كه تربیت افراد با فضیلت، با فرهنگ، بامعنویت و انسانهای فرهیخته ای است، برود و قدم بردارد تا دانشگاه را علمی تر كند و جوری كند كه مهد پرورش علم باشد، چون همه جای دنیا، دانشگاه مركز پرورش فكر، دانش و سیاست و .. است، اما كار اصلی آن پرورش نیروهایی است كه بعداً بخواهند در تولید و اقتصاد و توسعه ... جامعه كار كنند. پس طبیعی است كه یك مقدار از كارهای ما صرف آن می شد كه تغییر برنامه بدهیم. اما دو، سه كار دیگر هم برای ما اهمیت داشت. اگر به خاطرتان باشد، گفتم كه ما را در سال اول به كارآموزی می برند و من دیدم كه چقدر این كارآموزیها دشوار است.
همواره در این فكر بودم كه چكار باید كرد؟ یكی، دو بار پیشنهاد باز كردن یك داروخانه در دانشكده دادم تا همانطور كه در دندانپزشكی مریضها مراجعه می كنند، به داروسازی هم بیایند و خدمات واقعی دارو را ببینند، نه اینكه در سطح شهر داروی خود را بگیرند و اصلاً با دكتری كه هست، حرف نزنند. نه او بداند كه باید با مریض حرف بزند و نه مریض بداند كه حقی برای او تعیین شده است. به این فكر افتادم كه درست مثل بیمارستانها واحدهای خدمات داروئی و عرضه اطلاعات درست كنیم كه در همان موقع با صحبتها و مذاكراتی كه حدود یك سال طول كشید، هفت داروخانه در اختیار دانشكده قرار داده شد كه همین داروخانه سیزده آبان اولین آن بود كه در اختیار قرار گرفت و مدتها هم به صورت جدید، یعنی با امكانات كم آن موقع، زیراكس داشت و ... تمام استادها به آنجا می رفتند و كار می كردند و به مریض اطلاعات می دادند، چون حقیقت آن است كه حضور دكتر داروساز برای دادن یك بسته داروئی نیست. دكتر داروساز برای این است كه بدون وقت قبلی و بطور رایگان مریض می رود كه اطلاعات بگیرد، چون او متخصص آن است كه مریض دارو را چگونه بخورد و چگونه نخورد، كی بخورد و كی نخورد. پس ایجاد یك مركز داروئی برای ما مهم بود كه تا موقعی كه من بودم، دو تا از این داروخانه ها سرپا شدند و وضع كارآموزی تغییر كرد.
تلاش دومی كه در همین زمینه كردم، این بود كه اگر در بیمارستانها بخش قلب برای آموزش پزشكان هست، داروخانه باید برای آموزش داروسازی باشد. توزیع، پرونده تجدید و تعیین در دارو باید توسط دكتر داروساز در بیمارستان انجام شود. بخصوص اینكه در همان سالها اوج این بود كه در بیشتر كشورها داروسازی بیمارستانی رایج شده بود كه باید داروساز در توزیع دارو و خواندن پرونده كه ببیند داروها را چطوری می خورند، دخالت كند. یعنی هشت تا دارو را یك دفعه در استكان نریزند و در حلق بیمار خالی كنند. ما موفق شدیم كه آنها را هم وابسته كنیم و از آنجائی كه كه نمی خواستیم این كار اجبار باشد، به رأی خودشان گذاشتیم كه متأسفانه نشد.
یك واحدی دیگر به نام بخش داروئی داشتیم. همانطور كهمی دانید، بخش داروئی پرسابقه ترین واحد تولیدی دارو در ایران است. یعنی شاید از سال 1320 دارو می ساخته، برای اینكه داروهای ساختنی بیمارستانها رایگان بوده، بیمارستان ها هم از اول آن قدر پول نداشتند كه از بیرون بخرند، آن بخش دارو می-ساخته و در اختیار بیمارستانها قرار می داده است. فعال كردن آن بخش لازم بود، چون یكی از مشكلات، رفتن خیلی از نیروهای ما بود، چون یك سری از نیروهای ما آنجا رابه دلائل متعدد ترك كردند یا از ایران رفتند و یا اگر از ایران نرفتند، قلمرو كاری خود را عوض كردند. یعنی ترجیح دادند دیگر در دانشگاه نباشند و بروند در بیرون كار آزاد داشته باشند. این بحران را ما به خصوص در آن بخشی كه اسم آن بخش داروئی بود، حس كردیم یك باره دیدم كه ما افرادی برای آنجا نداریم. برای آوردن افراد جدید تلاش كردیم. با همه این تفاسیر، آنجا مقداری بازسازی شد. البته هیچ كاری را من تنها نكردم. روزی كه من از دانشكده رفتم، یك حرف زدم كه هنوز هم می زنم. هر كار خوبی كه انجام شد، همه اساتید و كاركنان در آن نقش داشتند، چون ما یك شورای مشورتی داشتیم كه نماینده كاركنان هم بود، نماینده دانشجویان هم بود و من با نظر آنها كار می كردم. اگر كاری هم خطا شده، آنها را من كردم. از این نظر آن بخش فعال تر شد و توانست محلول های دیالیزی ـ كه آن موقع بحرانی بود و ما تنها مركز ساخت دیالیز در ایران بودیم ـ و سایر داروهای مورد نیاز بیمارستان های دانشگاه را مانند گذشته، تهیه كند.
یك مركز دیگری به نام مركز گیاهان داروئی داشتیم. این مركز یك ساختمانی است در جنب تالار رودكی (حالا تالار وحدت می گویند، ولی من ترجیح می دهم كه رودكی بگویم) بود. خانمی یك ساختمانی را وقف كرده بود كه آن را برای گیاهان داروئی در نظر گرفته بودند، ولی این ساختمان متاسفانه هیچ وسیله و كسی را نداشت. آنجا را تعمیر كردیم و وسائل گرمایش برای آن گذاشتیم. یك ساختمان قدیمی قشنگی بود كه تصمیم گرفته بودیم یك موزه كوچك سنتی و یك عطاری كوچك در آنجا درست كنیم. اساسنامه ای نوشتیم و یك شورا برای آن درست كردیم كه از استادان دانشكده های پزشكی و كشاورزی و دامپزشكی و دانشكده-های دیگر در آن شركت می كردند. حتی در آن موقع طوری شد كه اجازه این را به آن شورا دادند كه صدور برخی از مواد اولیه گیاهی بدون اجازه آن شورا انجام نگیرد. فعالیت دیگر، دادن یك برنامه جدید بود كه برنامه مقداری احساسی بود، در روزنامه ها هم چاپ شد. اما به هرحال اصل بر این بود كه دانشجوها بایستی در محیط كار درس بخوانند، یعنی دانشجو فقط نباید در دانشگاه بنشیند و درس بخواند. این نظریه داده شد كه دانشجو مثلاً باید برود در خانه های بهداشت آن موقع و در آنجا كار بكند و برگردد و به اینجا بیاید. یعنی جوری باشد كه با جامعه و نحوه كارش بیشتر آشنا شود. ولی خوب چون در آن موقع الگوهای نپخته-ای وجود داشت و ما می خواستیم از كشورها دیگر الگو برداریم و تجربه های زیادی نبود، بیشتر آنها چندان انجام نگرفت تا بعد به ستاد انقلاب فرهنگی آمد كه كل برنامه ریزی ها دیگر در اختیار آنجا بود. در این فرصت سی ماه كه من رئیس دانشكده بودم، به نظرم سی روز می آید. شاید من اولین كسی بودم كه گاهی تا دیروقت در اینجا برای انجام كارها می ماندم، چون طبیعی است و همه هم می گفتند كه اوائل یك تغییر، خود به خود ایثارگری مطرح می شود. به تدریج كه سیستم برای خودش جا باز می كند، طبیعی است كه قانون و دانش و فن جای ایثارگری های احساسی را بگیرد. این مسائلی بود كه در آن مدت مطرح بود كه مفصل گفتم.
یاد و خاطره این شخصیت بی تکرار و کم نظیر ایران زمین همیشه در یاد جامعه پزشکی ایران درخشان است.
ارسال به دوستان